روزی بهلول، بر سر راهی ایستاده بود که هارون الرشید از آنجا عبور می کرد. بهلول با صدای بلند گفت: ای هارون ! خلیفه ایستاده و با کمال تعجب پرسید: چه کسی مرا اینطور با لحن تحقیرآمیز، صدا میکند!؟
گفتند: بهلولِ دیوانه است!
هارون او را صدا کرده و گفت: آیا مرا می شناسی!؟
بهلول گفت: بلی! تو، همان کسی هستی که اگر کسی بر دیگری در شرق این کشور پهناور، ظلم کند و تو در غرب آن باشی، خداوند روز قیامت از تو درباره آن مظلوم بازخواست خواهد کرد؛ زیرا خودت را زمامدار و در نتیجه امین و حافظ امنیت مردم میدانی!
هارون از کلام شیوای بهلول، متاءثر شد؛ گریست و گفت: حالِ مرا چگونه میبینی !؟
بهلول پاسخ داد که خداوند میفرماید: «یقیناً نیکوکاران در نعمتهای بهشتی بوده و بدکاران در عذابهای جهنم خواهند بود.»(1)
هارون گفت: پس این همه عمل خیر نیکیهای ما چه میشود!؟
بهلول گفت: «خداوند اعمال نیک را فقط از پرهیزگاران میپذیرد.» (2)
هارون گفت: ای بهلول! پس رحمت واسعه الهی چه میشود؟
بهلول پاسخ داد: «رحمت خداوند، مطمئناً به نیکوکاران نزدیک است.» (3)
خلیفه گفت: در مورد خویشاوندی و وابستگی ما به رسول الله صلّی اللّه علیه و آله چه میگویی؟
بهلول جواب داد: «در روز قیامت، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها نخواهد بود و کسی از دیگری احوالپرسی نخواهد کرد؛ بلکه در آنروز از عمل و رفتار انسان میپرسند.» (4)
خلیفه دوباره سؤ ال کرد: بهلول ! پس شفاعت پیامبرصلّی اللّه علیه و آله در مورد امت چه میشود؟
پاسخ داد: «در روز قیامت شفاعت هیچ کس سودی نمیبخشد» (5)، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار و شفاعتش راضی باشد. (6)
هارون : حاجتى دارى برايت رواكنم ؟
بهلول : آرى ، گناهانم را ببخشى و مرا داخل بهشت گردانى .
هارون : اين در اختيار من نيست . لكن مى دانم قرضى دارى مى توانم قرضت را اداء كنم .
بهلول : الدين لايقضى بدين اد اموال الناس اليهم . یعنى دين با دين ادا نمى شود. تو اموال مردم را به صاحبانش برگردان .
هارون : آيا دوست دارى دستور بدهم تا آخر عمر به تو مستمرى بدهند.
بهلول : آيا مى پندارى خداوند ترا به ياد دارد و مرا فراموش كرده است !؟